جدول جو
جدول جو

معنی این سری - جستجوی لغت در جدول جو

این سری(سَ)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری:
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
این سری
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
تصویری از این سری
تصویر این سری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
بیست و یکمین از خانان ازبک خیوه است که تا 1153 هجری قمری امارت داشته است، نام رودی است که نوث قصبۀ ناحیت ایلاق به ماوراءالنهر بر لب اونهاده است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْری)
ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه. ق. در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیۀ نحو ابن آجروم بین مسلمین شمال افریقیه متداول است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بدخواهی و دشمنی و بداندیشی. (ناظم الاطباء). عداوت. کینه توزی:
کز سر کین وری و بدخویی
درحق من دعای بد گویی.
نظامی.
کارگاه خشم گشت و کین وری
کینه دان اصل ضلال و کافری.
مولوی.
رجوع به کین ور شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دیانت. (یادداشت مؤلف). عمل دین ور. رجوع به دین ور شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ئنْ مَ گ دَ)
این دفعه. این بار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
این جانب. این سو. (فرهنگ فارسی معین). این کنار. (ناظم الاطباء) ، ضمیر شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمۀ اول مائۀ چهارم هجری. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 ه. ق. پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
اسحاق بن یحیی بن سریح نصرانی، مکنی به ابوالحسین. او ظاهراًتا 377 ه. ق. حیات داشته است. (ابن الندیم). مولد او به سال 300 بوده. ابن سریح در امور دواوین و صناعت خراج و مناظرۀ عمال (استنطاق) معرفتی بسزا داشته ودر علم نحو نیز بصیر بوده. از کتابهای اوست: کتاب الخراج الکبیر. کتاب الخراج الصغیر. کتاب المؤامرات بالحضره. کتاب تحویل سنی الموالید. کتاب جمل التاریخ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سُ رَ)
ابویحیی عبیدالله. مغنی معروف. مولد او به زمان عمر بن الخطاب در مکه بوده و نواختن عود از دیوارگران ایرانی که بساختن کعبه آمده بودند فراگرفت و بنا بروایتی او نخستین کس است در عرب که این هنرآموخته است. ابن سریج نواهائی برای غزلهای عمر بن ابی ربیعه و نیز در مراثی الحانی بساخت و بزمان خود شهرتی عظیم یافت لکن بزودی الحان و نواهای ساختۀ او فراموش شد چنانکه جحظۀ مغنی معروف به زمان خویش چیزی از آن نمیدانست. وفات ابن سریج در خلافت هشام بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَ را)
رجوع به ابن بجده شود، سید. رئیس. سر. سرور
لغت نامه دهخدا
تصویری از این سال
تصویر این سال
امسال هذه السنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این طرف
تصویر این طرف
این جانب این سو. یا این طرف آن طرف. اینجا و آنجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سر
تصویر این سر
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سفر
تصویر این سفر
این بار این دفعه این بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین وری
تصویر دین وری
امت
فرهنگ واژه فارسی سره
این بار، این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالش
فرهنگ گویش مازندرانی
شاگردانه ای که به هنگام خرید و فروش دام پرداخت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
هدیه ی ختنه سوران
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپیری
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این طوری
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
امسال
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در کجور نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی در کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از این طرف، این سو، از این سو
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی